آکیرا تندو برای شرکتی کار میکند که از کارمندانش بیش از حد معمول کار میکشد. او اغلب مجبور است تا آخر شب کار کرده و زورگوییهای رئیسش را نیز تحمل کند. یک روز صبح، آکیرا تندو متوجه میشود که خیابانها پر از زامبی شده است. او از دیدن این منظره از خوشحالی فریاد زده و میگوید: از امروز مجبور نیستم سر کار بروم!! حال آکیرا به جای رفتن به محل کار، فهرستی از کارهایی که باید قبل از تبدیل شدن به یک زامبی انجام دهد را مینویسد و…